جدول جو
جدول جو

معنی آب رفت - جستجوی لغت در جدول جو

آب رفت
(رُ)
سنگی که در جریان آب بطول زمان ساییده و لغزان و مایل بگردی شده باشد، ته نشین آب رودخانه ها. (فرهنگستان زمین شناسی).
لغت نامه دهخدا
آب رفت
سنگی که در جریان آب به طول زمان سائیده ولغزان شود
تصویری از آب رفت
تصویر آب رفت
فرهنگ لغت هوشیار
آب رفت
آلوویون
تصویری از آب رفت
تصویر آب رفت
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آب رنگ
تصویر آب رنگ
در نقاشی، مادۀ رنگی جامدی که قلم موی مرطوب را به آن آغشته می کنند، ویژگی نوعی نقاشی که با این ماده کشیده شده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب سخت
تصویر آب سخت
آبی که مواد معدنی در آن بسیار باشد و صابون در آن خوب کف نکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب رفتن
تصویر آب رفتن
کوتاه شدن پارچه یا لباس نو به واسطۀ شستن آن در آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب دست
تصویر آب دست
آبی که با آن دست وروی خود را بشویند، برای مثال هم خلال از طوبی و هم آبدست از سلسبیل / بلکه دست آب همه تسکین رضوان آمده (خاقانی - ۳۶۹)، وضو، شستشو پس از قضای حاجت، طهارت، مستراح، چابک و ماهر و استاد در کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب خفته
تصویر آب خفته
آب ایستاده و راکد، یخ، برف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب خست
تصویر آب خست
ویژگی میوۀ ترش شده و فاسد
فرهنگ فارسی عمید
آنچه از سنگ و خاک یا کف رودخانه که آب آن را ساییده یا تراشیده یا روبیده باشد، موادی که در مجرای آب ته نشین شود
فرهنگ فارسی عمید
(مَ یَ)
کوتاه شدن جامۀ نو پس از شسته شدن آن
لغت نامه دهخدا
(زُ رُ)
آبخست و آبگز از میوه ها:
چون آب زرفت روی زشتش
چندین عفن و ترش چرا شد؟
طرطری
لغت نامه دهخدا
آبی که در یکجا ایستاده و راکد باشد، آب جاری که جریان آن از تراکم آب یا همواری مجری محسوس نباشد، ژاله، برف، تگرگ، یخ، شیشه بلور، شمشیر (در غلاف)
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی که بسبب جریان آب بمرور زمان ساییده و لغزان و مایل بگردی شده باشد، مواد ته نشسته از آبرودخانه ته نشست آب رودخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب صفا
تصویر آب صفا
صداقت و حقیقت روحانی. آب یکرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب صفتی
تصویر آب صفتی
آب خویی آب سرشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب گرفتن
تصویر آب گرفتن
عصاره گرفتن استخراج شیره میوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب پشت
تصویر آب پشت
آبی که از غدد تناسلی مرد در موقع جماع بیرون آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب دست
تصویر آب دست
آبی که بعد از طعام برای شستشوی دست و دهان به کار رود
فرهنگ لغت هوشیار
جریان آب - رفتن آب، کوتاه شدن جامه تازه پس از شسته شدن آن، خارج شدن منی جاری شدن آب مرد، بی عزت شدن خوار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب رنگ
تصویر آب رنگ
آب و رنگ اورنگ، خنجرتیز شمشیر آبدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب روی
تصویر آب روی
حرمت، عزت، شرف، اعتبار، ناموس، جاه، قدر، شان
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی که بسبب جریان آب بمرور زمان ساییده و لغزان و مایل بگردی شده باشد، مواد ته نشسته از آبرودخانه ته نشست آب رودخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب راه
تصویر آب راه
رهگذر آب، مجرای آب، نهر، جوی، آبراهه، راه آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب زرفت
تصویر آب زرفت
میوه ای که درون آن ضایع و ترش و گنده شده باشد آبگز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب گرفتن
تصویر آب گرفتن
((گِ رِ تَ))
عصاره گرفتن، استخراج شیره میوه، به آبرو و اعتبار رسیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب پشت
تصویر آب پشت
((بِ پُ))
منی، آب مرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب دست
تصویر آب دست
((دَ))
آبی که پیش از خوردن غذا و پس از آن برای شستن دست و دهان به کار می بردند، وضو
به آب دست خرج دادن: کنایه از مایه گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
((رَ))
رنگ های فشرده یا خمیری شکل که در نقاشی مورد استفاده قرار می گیرد، تابلویی که با آب رنگ نقاشی شده باشد، کنایه از خنجر تیز، شمشیر تیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب زرفت
تصویر آب زرفت
((زُ رُ))
میوه ای که درون آن گندیده شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب رفتن
تصویر آب رفتن
((رَ تَ))
کوتاه شدن جامه در اثر شستن، بی آبرو شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبرفت
تصویر آبرفت
((رُ))
سنگ کف رود که جریان آب آن را ساییده باشد، مواد ته نشین شده در مجرای آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب صفا
تصویر آب صفا
آب یک رنگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آب صفتی
تصویر آب صفتی
آبخویی، آب سرشتی
فرهنگ واژه فارسی سره
از دهستان هراز پی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی